ملودی عشق

کاش ؛ کسی پیدا می شد که بخواهد بشنود فریاد بی صدا را . . .

ملودی عشق

کاش ؛ کسی پیدا می شد که بخواهد بشنود فریاد بی صدا را . . .

به دنبال یک جواب

« تو چشام چی دیدی

از چشام چی خوندی

یه خنجر زهر آلود بر می دارم چشام رو . . . »

 

یکی به من بگه

اگه یه روز یه نفر همچین چیزی بهت بگه چی جوابشو می دی

اونم نه یه آدم معمولی

یکی که خیلی دوسش داری

یکی که . . .

چی جوابشو بدم ؟ ! ؟ !

 

نگرانم

خیلی

. . .

 

یه روز گذشته

و من نمی دونم

نمی دونم چرا نمی تونم بهش چیزی بگم

یه ساعت به صفحه ی موبایلم نگاه کردم اما حتی یک کلمه هم ننوشتم

منتظرم تا اون یه چیزی بگه

تا شاید

نمی دونم

دلم خیلی تنگ شده

فقط همین

 

گرد

یادت باشه دنیا گرده

هر وقت احساس کردی به آخرش رسیدی

شاید تو نقطه ی شروع باشی ! ! !

 

شاید

از کسی که دوستش داری، ساده دست نکش

شاید دیگر هیچ کس را مثل اون دوست نداشته باشی

و

از کسی هم که دوستت داره، بی تفاوت عبور نکن

شاید هیچ وقت هیچ کس تو را مثل او دوست نداشته باشه

تو را می بینم

من تو را می بینم

من تو را در تپش پنجره ها می بینم

من تو را از پس آن جوی روان می بینم

تو همانی هستی که پر از بارانی

تو همه هستی منی

می تو را می بینم

پشت آن ابر سیاه

هستم

ساحل افتاده گفت : گرچه بسی زیستم

هیچ نه معلوم شد آه که من کیستم

 

موج زخود رفته ای تند خرامید و گفت :

هستم اگر می روم گر نروم نیستم

درس

همیشه دو درس را در زندگی خود به یاد داشته باشید:

 

1)  جسارت در بیان عقیده

2)  جرات در پذیرش اشتباه

قیر شب * *

دیرگاهی است در این تنهایی

رنگ خاموشی در طرح لب است

بانگی از دور مرا می خواند

لیک پاهایم در قیر شب است

 

دست جادویی شب

در به روی من و غم می بندد

می کنم هر چه تلاش

او به من می خندد

 

نقش هایی که کشیدم در روز

شب ز راه آمد و با دود اندود

طرح هایی که فکندم در شب

روز پیدا شد و با پنبه زدود

تخت جمشید

در تصاویر حکاکی شده بر سنگ های تخت جمشید

هیچ کس عصبانی نیست

هیچ کس سوار بر اسب نیست

هیچ کس را در حال تعظیم نمی بینید

برده داری مرسوم نبوده

در بین این همه پیکر تراشیده شده،

حتی یک تصویر برهنه وجود ندارد !  

بی تو

من بیهوده می خواهم، از یاد تو بگریزم

ای همه هستی من، از مهر تو لبریزم

تو دریای من هستی، هرگز از خود مرانم

من ساحلی غریبم، باید با تو بمانم

بی تو، چون کویر تشنه ی آبم

بر موج هستی چون حبابم، بی قرارم و بی تابم

بی تو، چون کتاب بسته ای هستم

شاخه ی شکسته ای هستم، عابر خسته ای هستم