خواب دربان را به راهی برد بی صدا آمد کسی از در در سیاهی آتشی افروخت بی خبر اما که نگاهی در آتش سوخت
خواب دربان را به راهی برد
بی صدا آمد کسی از در
در سیاهی آتشی افروخت
بی خبر اما
که نگاهی در آتش سوخت
سلام بر ملودی عشقاینو دارم از ته دلم میگم خوشحال شدم که یه قسمت از موضوعاتت راجع به فروغهمن عاشقشمشیداشسهم من این است سهم من آسمانی است که آویختن پرده ای آنرا از من میگیرد
شاید عجیب باشه که الان جواب این پست را می دم ولی سهم من آسمانی است که آویختن پرده ای آنرا از من میگیرد و حالا پرده ای نیست نه خود آسمان پرده ی من است که جلویم ایستاده و نمی گذازد بالهایم را برای پرواز باز کنم آسمان من طوفانی ست آسمان من خسته است و باور ندارد من قادر به پر گشودن در آن هستم و مرا باور ندارد و من در آرزوی پرواز اینجا نشسته ام در انتظار گرفتن سهمم بال ها یم خسته اند می ترسم پرواز را از یاد ببرم می ترسم روزی آسمان آفتابی شود روزی به من اجازه ی پرواز دهد که دیگر پری برای پریدن نداشته باشم می ترسم
سلام بر ملودی عشق
اینو دارم از ته دلم میگم
خوشحال شدم که یه قسمت از موضوعاتت راجع به فروغه
من عاشقشم
شیداش
سهم من این است
سهم من آسمانی است
که آویختن پرده ای آنرا از من میگیرد
شاید عجیب باشه که الان جواب این پست را می دم ولی
سهم من آسمانی است
که آویختن پرده ای آنرا از من میگیرد
و حالا پرده ای نیست نه
خود آسمان پرده ی من است
که جلویم ایستاده و نمی گذازد بالهایم را برای پرواز باز کنم
آسمان من طوفانی ست
آسمان من خسته است
و باور ندارد
من قادر به پر گشودن در آن هستم
و مرا باور ندارد
و من در آرزوی پرواز
اینجا نشسته ام
در انتظار گرفتن سهمم
بال ها یم خسته اند
می ترسم پرواز را از یاد ببرم
می ترسم روزی آسمان آفتابی شود
روزی به من اجازه ی پرواز دهد
که
دیگر پری برای پریدن نداشته باشم
می ترسم