ملودی عشق

کاش ؛ کسی پیدا می شد که بخواهد بشنود فریاد بی صدا را . . .

ملودی عشق

کاش ؛ کسی پیدا می شد که بخواهد بشنود فریاد بی صدا را . . .

تو را می بینم

من تو را می بینم

من تو را در تپش پنجره ها می بینم

من تو را از پس آن جوی روان می بینم

تو همانی هستی که پر از بارانی

تو همه هستی منی

می تو را می بینم

پشت آن ابر سیاه

نظرات 1 + ارسال نظر
بهنام جمعه 17 اسفند 1386 ساعت 10:26 ب.ظ http://white-black.blogsky.com/

تقصیر خودت شد.
قول داده بودم همشو بخونم،
ولی دیگه نمیتونم دیگه نمیکشم...
منو ناخواسته به جاهایی میبرن که سال هاست دارم ازشون فرار میکنم.
تا به حال تصور کردی جلوی آئنه بشینی بعد آگاهانه و در کمال عقل، دلمه های روی یه زخم قدیمی رو با انگشتات بکنی و دوباه به خون بندازیش؟ مثل روز اول!

۰ ۰ ۰

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد