ملودی عشق

کاش ؛ کسی پیدا می شد که بخواهد بشنود فریاد بی صدا را . . .

ملودی عشق

کاش ؛ کسی پیدا می شد که بخواهد بشنود فریاد بی صدا را . . .

در جستجوی زندگی

یه مدت ناپدید شده بودم

باید خودم را پیدا می کردم

باید می فهمیدم تو این دنیا چی کارم

 

روز تولدم از همیشه خالی تر بودم

و بعد پر شدم از بیداری

تمام زندگیم تا اون روز یه توهم بود ، یه رویا ، یه دروغ

 

هیچی دیگه برام تو این شهر نمونده

تمام آدم ها و اتفاق هاش برام تکراریه ، از همه چی خسته شدم ، خسته

فهمیدم اون هام از من خسته شدن ، دیگه نمی خوان باشم

 

وقتش رسیده برم

به یه جای دور

اما رفتن آسون نیست

چند سالی طول می کشه

 

می خوام این چند سال باقی مونده را زندگی کنم ، زنده باشم ، بیدار باشم

می دونم وقتی برم برای همیشه می رم

می خوام تا هستم خوب باشم

پایان

 

 

 

 

 

 

 

و آغاز

یه آغاز دوباره و همیشگی

 

پنج شنبه می خواستم اینو بنویسم

اما

جمعه اتفاقی افتاد که منصرف شدم

شنبه دوباره نظرم عوض شد

ولی دو هفته این تو نیامدم

مطمئن نبودم

هنوزم نیستم

ولی می نویسم

شاید چون تنها کاریه که می تونم بکنم

 

 

زمانی می گفتم اگه منم مجبور شم برم چی !

اگه اون هم این انتخاب را بکنه ، که راه درست را بره !

و تمام شدم .

 

و رفتم

به همین سادگی رفتی ، بی خداحافظ عزیزم

سهم تو شد روز تازه ، سهم من اشک که بریزم

به همین سادگی کم شد ، عمر گل بوته تو دستم

گله از تو نیست می دونم ، خودم اینو از تو خواستم

به جون ستاره ها ، تو عزیز تر از چشامی

هر جا هستی خوب و خوش باش ، تا ابد بغض صدامی

تو را محض لحظه هامون ، نشه باورت یه وقتی

که دوست ندارم اینو ، به خدا گفتم به سختی

 

من اگه دوست نداشتم ، پای غم هات نمی موندم

واست این همه ترانه ، از ته دل نمی خوندم

اگه گفتم برو خوبم ، واسه این بود که می دیدم

داری آب می شی می میری ، اینو از همه شنیدم

 

دارم از دوریت می میرم ، تا کنار من نسوزی

از دلم نمی ری عمرم ، نفسامی که هنوزی

تو را محض خیره هامون ، که نفس نفس خدا شد

از همون لحظه که رفتی ، روحم از تنم جدا شد

 

تو که تنها نمی مونی ، من تنها را دعا کن

خاطراتم را نگه دار ، اما دستامو رها کن

دست تو اول عشقه ، بسپرش به آخرین مرد

مردی که پشت یه دیوار ، واسه چشم هات گریه می کرد