ملودی عشق

کاش ؛ کسی پیدا می شد که بخواهد بشنود فریاد بی صدا را . . .

ملودی عشق

کاش ؛ کسی پیدا می شد که بخواهد بشنود فریاد بی صدا را . . .

خواب

خواب دربان را به راهی برد

بی صدا آمد کسی از در

در سیاهی آتشی افروخت

بی خبر اما

که نگاهی در آتش سوخت

پرنده

کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد

کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد

پرواز را به خاطر بسپار

پرنده مردنی است .

بذار اون پرنده باشم . . .

بذار اون پرنده باشم که با تن زخمی اسیره / عاشقه مرگه که شاید توی دست تو بمیره . . .  

گناه

با خیال تو به سر بردن اگر هست گناه

با خبر باش که ما غرق گناهیم همه شب

به رنگ پرواز

و من حالا دیگه دنیا را یک رنگ دیگه می بینم

به رنگ پرواز

. . .

حالا می تونم از توی آسمون ها دنیا را از بالا ببینم

بدون این که خودم را بالای دنیا ببینم

و این راز پرواز پرنده ای که می خواد پروازش در آسمان جاودان بمونه

هرگز

چه سخت است انتظار

حالا می فهمم

اشتباه بزرگی بود

دیگر تکرار نخواهد شد

هرگز

.

زندگی

زندگی سیبی ست،

گاز باید زد با پوست .

تولدی دوباره

مهم ترین مساله اینه که من عوض شدم، خیلی

می تونم بگم دوباره متولد شدم

و اینو مدیون خیلی چیزها هستم