ملودی عشق

کاش ؛ کسی پیدا می شد که بخواهد بشنود فریاد بی صدا را . . .

ملودی عشق

کاش ؛ کسی پیدا می شد که بخواهد بشنود فریاد بی صدا را . . .

و رفتم

به همین سادگی رفتی ، بی خداحافظ عزیزم

سهم تو شد روز تازه ، سهم من اشک که بریزم

به همین سادگی کم شد ، عمر گل بوته تو دستم

گله از تو نیست می دونم ، خودم اینو از تو خواستم

به جون ستاره ها ، تو عزیز تر از چشامی

هر جا هستی خوب و خوش باش ، تا ابد بغض صدامی

تو را محض لحظه هامون ، نشه باورت یه وقتی

که دوست ندارم اینو ، به خدا گفتم به سختی

 

من اگه دوست نداشتم ، پای غم هات نمی موندم

واست این همه ترانه ، از ته دل نمی خوندم

اگه گفتم برو خوبم ، واسه این بود که می دیدم

داری آب می شی می میری ، اینو از همه شنیدم

 

دارم از دوریت می میرم ، تا کنار من نسوزی

از دلم نمی ری عمرم ، نفسامی که هنوزی

تو را محض خیره هامون ، که نفس نفس خدا شد

از همون لحظه که رفتی ، روحم از تنم جدا شد

 

تو که تنها نمی مونی ، من تنها را دعا کن

خاطراتم را نگه دار ، اما دستامو رها کن

دست تو اول عشقه ، بسپرش به آخرین مرد

مردی که پشت یه دیوار ، واسه چشم هات گریه می کرد

قسم

قسم به عشقمون قسم همش برات دلواپسم

قرار نبود اینجوری شه یهو بشی همه کسم

راستی چی شد ، چه جوری شد اینجوری عاشقت شدم

شاید میگم تقصیر توست تا کم شه از جرم خودم

راستی چی شد ، چه جوری شد اینجوری عاشقت شدم

شاید میگم تقصیر توست تا کم شه از جرم خودم

 

به ملاقات آمدم ببین که دل سپرده داری

چگونه عمری از احساس عشق شدی فراری

نگاهم کن دلم را عاشقانه هدیه کردم

تو دریا باش و من جویبار عشقو در تو جاری

 

من از پروانه بودن ها من از دیوانه بودن ها

من از بازی یک شعلهٔ سوزنده که آتش زده بر دامان پروانه نمی ترسم

 

من از هیچ بودن ها از عشق نداشتن ها

از بی کسی و خلوت انسانها می ترسم

 

من از عمق رفاقت ها من از لطف صداقت ها

من از بازی نور در سینهٔ بی قلب ظلمت ها نمی ترسم

من از حرف جدایی ها مرگ آشنایی ها

من از میلاد تلخ بی وفایی ها می ترسم

بی تو

من بیهوده می خواهم، از یاد تو بگریزم

ای همه هستی من، از مهر تو لبریزم

تو دریای من هستی، هرگز از خود مرانم

من ساحلی غریبم، باید با تو بمانم

بی تو، چون کویر تشنه ی آبم

بر موج هستی چون حبابم، بی قرارم و بی تابم

بی تو، چون کتاب بسته ای هستم

شاخه ی شکسته ای هستم، عابر خسته ای هستم