ملودی عشق

کاش ؛ کسی پیدا می شد که بخواهد بشنود فریاد بی صدا را . . .

ملودی عشق

کاش ؛ کسی پیدا می شد که بخواهد بشنود فریاد بی صدا را . . .

سوگند

مهتاب مرده است /

در من ستاره نیست /

اما به چشمان تو سوگند /

از آسمان پرم /

 

من این عهد را باور کردم

می خواستم آسمان را حس کنم

اما درست هنگامی که به یک قدمی اش رسیدم

ترسیدم

و اون زمانی بود که گفت

امشب نقش تاریک دلم نورانی ست / 

. . .

امشب تمام شدم در نهایت مهربانم /

. . .

 

اما نخواست بگه ادامه ی

امشب مهربانی مرا همراه هست که . . .

 

و من ترسیدم که حدس بزنم

و من ترسیدم باور کنم که داره اتفاق می افته

و زمانی شهامت باورش را پیدا کردم که دیر شده بود

خیلی دیر

 

به دنبال یک جواب

« تو چشام چی دیدی

از چشام چی خوندی

یه خنجر زهر آلود بر می دارم چشام رو . . . »

 

یکی به من بگه

اگه یه روز یه نفر همچین چیزی بهت بگه چی جوابشو می دی

اونم نه یه آدم معمولی

یکی که خیلی دوسش داری

یکی که . . .

چی جوابشو بدم ؟ ! ؟ !

 

نگرانم

خیلی

. . .

 

یه روز گذشته

و من نمی دونم

نمی دونم چرا نمی تونم بهش چیزی بگم

یه ساعت به صفحه ی موبایلم نگاه کردم اما حتی یک کلمه هم ننوشتم

منتظرم تا اون یه چیزی بگه

تا شاید

نمی دونم

دلم خیلی تنگ شده

فقط همین

 

هرگز

چه سخت است انتظار

حالا می فهمم

اشتباه بزرگی بود

دیگر تکرار نخواهد شد

هرگز

.

من و تنهایی

و حالا من اینجام با یه دل عاشق

و کسی که دوستش دارم

به وسعت کهکشان

چون او کسیه که می فهمه

ارزشه آزادی کبوتر را

لطافت نسیم بهاری را

. . .

و ایمان داره

به راز گل سرخ

. . .

کسی که چشم هاش را شسته

و جور دیگه ای دنیا را می بینه