پشت لبخندی پنهان هر چیز
روزنی دارد دیوار زمان
که از آن
چهره من پیداست
چیزهایی هست، که نمی دانم
می دانم، سبزه ای را بکنم خواهم مرد
میروم بالا تا اوج، من پر از بال و پرم
راه می بینم در ظلمت، من پر از فانوسم
من پر از نورم و شن
و پر از دار و درخت
پرم از راه، از پل، از رود، از موج،
پرم از سایه برگی در آب،
چه درونم تنهاست.